سیدمحمدرضا هاشمی | شهرآرانیوز؛ نادر احمدی شاعری افغانستانی است که دهه شصت از افغانستان به ایران آمد و چند سال بعد از ایران به استرالیا مهاجرت کرد. او از جمله چهرههای ادبیات مهاجرت است که سالها در مشهد زندگی کرده است و به بهانه چاپ کتاب جدیدش در «نشر آمو» تهران، از راه دور با او گفتوگویی او انجام دادیم.
درباره اشعاری که در کتاب جدید شما منتشر شده است برای ما بگویید.
اشعار این کتاب کلاسیک است و ۹۰درصد در قالب غزل سروده شده است. این کتاب از لحاظ محتوا بیشتر حول مسائل اجتماعی و سیاسی یعنی رویدادهایی که در جامعه افغانستان بهوقوع پیوسته است میچرخد و درواقع بخش زیادی از این شعرها انعکاس آن چیزی است که در جامعه (افغانستان) روی داده است. موضوع دیگری که در این کتاب به آن اشاره شده است، مهاجرت و فراق است که من بعد از مهاجرت دوباره به استرالیا آن را تجربه کردم. دلتنگی به وطن، فرهنگ، دوستان و علایقی که به وطن داشتم، در این اشعار بازتاب دارد. عشق موضوع سومی است که در این شعرها بهصورت مستقیم و غیرمستقیم به آن اشاره شده است. عشق از گذشته در شعرهای من بهاندازهای که زندگی مجال میداد، بوده است و حالا هم حضور دارد. شعرهای این مجموعه از اواخر ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۶را در بر میگیرد و دلیل اینکه اکنون من آنها را چاپ کردهام، این است که انسان همیشه متوجه دغدغهها و وسوسههای خودش است. یکی از این وسوسههای نشر، آثار انسان است. من مدتها سعی کردم بر این وسوسه غلبه کنم، اما دیدم چشیدن طعم این وسوسه چیزی است که باید به آن توجه کرد.
باتوجهبه اینکه شما در جامعهای زندگی میکنید که فارسیزبان نیستند، چگونه ارتباطتان را با زبان فارسی حفظ میکنید؟
اینکه من در جامعهای که زبان و فرهنگ آن فارسی نیست، به فارسی شعر میگویم، تلاشی مضاعف میخواهد و مشکلی است که ما به آن دچار هستیم. متأسفانه ما نمیتوانیم در جایی زندگی کنیم که به زبان و فرهنگ آن علاقه داریم. در نتیجه هرچه زمان بگذرد، از غنای زبانی ما کاسته میشود بهویژه در ساحت شعر که ساحت زبان است و این در شعر من بهخوبی دیده میشود. من سعی میکنم که از طریق کتاب ارتباطم را با زبان فارسی حفظ و خودم را تغذیه کنم.
مشهد و مهاجران افغانستانی ساکن مشهد همیشه در رابطه با فرهنگ پیشتاز بودند و ما شاهد ظهور چهرههای مهم ادبیات فارسی در بین مهاجران در این شهر بودهایم. به نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟
سؤال شما درست است. مشهد همواره مرکز تحولات ادبی و فرهنگی جامعه مهاجر و افغانستانیهای مقیم ایران بوده است. اگر تحقیقی انجام شود، میبینیم که بخش مهمی از چهرههای ادبی مهاجران افغانستانی در شهر مشهد پرورش یافتهاند، بخش عمدهای از محصولات فرهنگی و ادبی هم در مشهد تولید شده است، بخش زیادی از رویدادهای فرهنگی نیز در این شهر اتفاق افتاده است. اینکه چطور شده که مشهد به مرکز تحولات فرهنگی و محل سکونت چهرههای برتر مهاجران افغانستانی تبدیل شده است، شاید به اوایل مهاجرت مردم ما به ایران بازگردد که از همان آغاز بخش مهمی از چهرههای فرهنگی ما به مشهد رفتند و در آنجا زندگی کردند و نخستین جلسات فرهنگی مهاجران را در این شهر برگزار کردند. به همین خاطر مشهد توانست مرکز فعالیت فرهنگی مهاجران افغانستانی باشد. ضمن اینکه حوزه (علمیه) مشهد هم چهرههایی را در خودش پرورش داد که اینها در ادبیات به چهرههای خوشنامی تبدیل شدند.
نگاه شما به مشهد چگونه است؟
من مشهد را خانه اول خودم میدانم؛ بخش عمدهای از زندگی من در مشهد گذشته است. من در مشهد درس خواندهام، دوستان زیادی در مشهد دارم و اصولا دوستی که در زندگی من به وجود آمده، در مشهد بوده است. همه اینها باعث دلبستگی من به مشهد شده است. هیچ وقت نمیتوانم مشهد را فراموش کنم و آن را از یاد ببرم. همیشه وقتی به ایران میآیم، ابتدا به مشهد میروم. کوچهبهکوچه این شهر را میشناسم و خاطرات بسیاری از مشهد دارم. بعضی از آنها تلخ است، اما مشهد همچنان برای من عزیز و دوستداشتنی است. من بدون دوستانی که در مشهد دارم، نمیتوانم زندگی کنم و این شهر را بیش از هرجای دیگری دوست دارم.
مهمترین نگرانی شما درباره افغانستان امروز که طالبان بر آن حکومت میکند، چیست؟
مهمترین نگرانی من وضعیت تلخ و اندوهبار بشری است که امروز در افغانستان وجود دارد و ستمی که به مردم افغانستان میشود، بیش از هر چیزی من را رنج میدهد. انسانها در افغانستان از حقوق اولیه و انسانیشان محروم شدهاند. من از این بابت بسیار در رنج هستم. زنان و کودکان رنج بیشتری را تحمل میکنند و هیچکس صدای آنها را نمیشنود. نظامی که امروز در افغانستان وجود دارد، نمیتواند آزادی حداقلی انسان امروز را فراهم کند؛ این رنجی است که من را نگران میکند.
آیا آینده زبان فارسی در افغانستان شما را نگران میکند؟
من مدتی است که به این موضوع فکر میکنم و سالهاست که نگران زبان فارسی در افغانستان هستم. به همین دلیل بخش مهمی از وقتم را به تحقیق در حوزه زبان فارسی اختصاص میدهم تا به راهحلی برسم که بتوانم کمکی به زبان فارسی کنم. من خیلی نگران هستم، در دوره نظام جمهوری در افغانستان شرایط بهشکلی بود که میشد بگویید به زبان فارسی توجه نمیشود؛ اما امروز حتی همین را هم نمیتوان گفت. امروز همه تلویزیونها به زبان پشتو برنامه پخش میکنند و دیگر رسانهها هم همچنین. همه مقامات دولتی هم پشتو حرف میزنند. پس تکلیف این ۷۵درصدی که در افغانستان به زبان فارسی سخن میگویند، چیست؟ این مایه نگرانی است. در دوره قبل افراد دستکم میتوانستند دغدغههایشان را مطرح کنند، اما امروز همین کار را نمیشود انجام داد. متأسفانه حالا زبان فارسی قفل شده است و کسی حق صحبت درباره آن را ندارد.